ناصرخان ججازی

قلب آبی من استقلال

لنگی به ما نمی خوری

ناصرخان ججازی

گٌرد و آزاده چون تبارش بود

مردی آیین و حق، مدارش بود

شهرتش گرچه او حجازی بود

نام ایرانی اعتبارش بود

آن ****ه سترگ مردِ درست

گلش از آب و خاکِ آرش بود

در دل آبی فلک چون مهر

عالم افروز روزگارش بود

آسیا را عقاب بود و عجیب

دل خرد و کلان شکارش بود

همچو قَدِّ رسا و دلجویش

راستی، شیوه و شعارش بود

چابکی چون پلنگ کوهستان

گوی و میدان در اختیارش بود

گوی و میدان که جای خود دار

نفس امّاره در مهارش بود

هرچه با او زمانه بازی رد

مات و مغلوب اقتدارش بود

باز شد آن گلی که در پاییز

فصل پژمردنش بهارش بود

پرکشید از میان ما و بسی

چشم یاران که اشکبارش بود

چارشنبه که باز در ره او

کرده آغوش خود مزارش بود

روی دوشش دوباره گرداندند

آخرین دور افتخارش بود

به یقین دان که درد او شیدا

درد این مردم و دیارش بود



اسطوره ی آبی ما

بدان که هنوز جایت محفوظ است در قلب هایمان

روحت شاد 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, ] [ 11:31 ] [ دختری با قلب آبی ] [ ]